بمن آن مه دگر امشب نسازد


گل نازک به تاب و تب نسازد

بغیر از من چنین یا رب نسوزد


بغیر از تو چنین، یا رب نسازد

از آن تار است این عالم بچشمم


که خورشید جهان با شب نسازد

نسازد زاهد ار با ما عجب نیست


که خلق تنگ با مشرب نسازد

نساز هیچکس با صاحب دل


که خود را هیچ جا صاحب نسازد

تو بیداری و عالم جمله در خواب


رضی اکنون چرا مطلب نسازد